وروروبانو

می نویسم باشد از وز وز های مغزمان اندکی کاسته شود

وروروبانو

می نویسم باشد از وز وز های مغزمان اندکی کاسته شود

برگ 22

امروز داشت مستند نشون می داد گفت ماه یک سنگ تهی بزرگ هست همین در واقع در مقابل زمین و خورشید هیچ ارزشی نداره اما همین سنگ برزگ باعث می شه زمین تو مدار خودش بچرخه اب و هوای نسبتا ثابتی داشته باشه و ...

داشتم فکر میکردم قدر ادم های تهی اطرافم رو بدونم شاید به ظاهر بدرد نخور بیان اما در واقع اونها باعث می شند من از مدارم خارج نشم ...

دوستان

با توجه به خوش برخورد و شیطون بودن من همه زود باهام دوست می شند اما وقاعیت اینه من دوست واقعی خیلی کم دارم شاید 2 تا یکیش یه خانمی هست که تو 70 درصدموارد شبیه من هست واسه همین غمگین و افسرده تا کاری بودن شیطنت هاش تقریبا عین من هست در نتیجه ما نکات اوج و نکات ضعف هم رو تشدید می کنیم حالا اگر یه زمان بیفتیم تو مود افسردگی اونوقت رزنانس صورت می گیره و کلا هر دو دپ میشیم

دوست دوم بعلت تضادهای زیاد با هم جور شدیم این دوستم الهی شکر خیلی متوقع از زندگی هست بنابریان وقتی من زندگی رو می بوسم می زارم کنار این دوست با شدت انتظار داره من بچسبم به زندگی خروجی اینکه همین دوست عزیز شنبه من رو داره می بره سر کار خودش ببینه می تونه دستم رو اونجا بند کنه.

تا حالا تجریه حضور تو همچین محل های کاری رو نداشتم برام جالبه 

حالا باید ببینم قراره هفته اینده که توش 3 تا امتحان دارم و وقت دکتر زنان دارم و تازه قراره برم مصاحبه کاری قراره چی بشه...

امید بخدا

سفر

سلام به همه خیلی وقت بود نبودم ببخشید

تو این مدت یه سفر شمال رفتم که عالی بود قرار بود یکروز بمونیم شد 6 روز قرار بود رژیم بگیرم 2 کیلو چاق شدم

بعدشم رفتیم تکاب یه جای ناز که واسه من فرح بخش بود

رفتم تخت سلیمان رودیدم چه عطمت شکوهی داشت 

وسط تخت سلیمان یه دریاچه طبیعی عالی هست اصلا یه چیز میگم یه چیز می شنوید شبیه اون رو تو قله سبلان دیده بودم

اما زندگی تو روستا واقع سخت بود ما رفتیم جایی مهمون بودیم خیلی هم جای راحت و عالی بود اما در کل زندگی تو روستا خیلی سخته تا حالا از نزدیک روستا ندیده بودم واقعا باید به روستایی های ما دست مریزاد گفت در واقع دقیقا تو ایران شما مزرعه خاصی نمی بینید نه زیاد اب هست نه سرسبزی بیشتر شبیه کویری که کمی سبزه اما دستشون درد نکنه خیلی مهمان نواز بودند خدا خیرشون بده

وقت کردید یه سفر سمت تکاب و تخت و سلیمان و روزتاهای اطرافش برید به زیبایی شمال اصلا نیست و لی در حد و نوع خودش پر از لطف هست با یه تجربه ناب...

برگ 21

خدایا ماه دوم درمان هم سپری شد فقط هنوز لاغر نکردم امید بخدا یه ماه دیگه هم برسه ان شاءالله بتونم مادر بشم میشه خدا؟

برگ 20

با مامانم حرف نمی زنم قهر نیستم اما جونم به لبم رسیده از دستش حرف نمی زنم کاری به کارش ندارم خسته شدم از بس به خاطر گیرهاش ارزوی مرگ داشتم این چند وقت که حرف نمی زنم ارامش دارم دیده ارامش دارم هی زنگ می زنه من دلواپسم یکی نیست بگه اخه من سر زندگیم نشستم دلواپسیت واسه چی هست وقتی که میام خونت فحش رکیک می دی جلوی همسر ابروم رو می بری باید خودم بپزم خودم بزارم خودم بشورم خودم جمع کنم در تمام طول این مدت بشینی پیش همسرم بگی این دختر لیاقت زندگی نداره و چه چه حالا که نمی تونی ازارم بدی دلواپسی؟

حیف نمره 20 که شماره این پست شد