وروروبانو

می نویسم باشد از وز وز های مغزمان اندکی کاسته شود

وروروبانو

می نویسم باشد از وز وز های مغزمان اندکی کاسته شود

برگ 9

الهی و ربی اندککی باران . بگزار این اب اسمانی غم ای ایام را از دل بشوید...

بارونام با رقصشون هلهله برپا می کنن

می شینن رو پشت بوم چترشونو وا می کنن

حالا توی کوچه ها صدای ساز بارونه
باد آواره داره تو کوچه آواز می خونه

بازم اون ابر سیاه روی هوا پر می زنه
نمی ترسم از هوا که عشق تو چتر منه


عشق تو یه کفتره تو چشم من پر می زنه
در خونه دلم با خستـــــگی پر می زنه

بس که بارون اومده می لرزه و خیسه تنش
خونه های دلمو یـکی یــکی سر می زنه 

ای دو چشمون سیاه تو آتیش گردونِ من
این دوتا شعله ی وحشی چی می خوان از جون من؟

چی می خوان از جون من؟...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.